Skip to main content

Lars von Trier - Biography

Lars von Trier - The House That Jack Built  [2018]




 فون تریه بعد از فیلم های ضد مسیح تا خانه ای که جک ساخت او را به قدری سرشار از مفاهیم عمیق و بیان شگفت انگیز پدیده ها و روایت های متفاوت کرده است . که نوشتن در مورد فیلم هایش کار بسیار دشواری خواهد بود. فون تریه به نوعی این نگاه پیچیده را در فیلم های اولیه ی خود داشت. در فیلم هایی چون اپیدمیک و عنصر جنایت و کماکان بعد از نزدیک به چهار دهه فیلمسازی، نبوغ بی بدیل او همچنان به کارش می آید. داستان فیلم در خصوص قاتلی سریالی ست به نام جک که قصد ساخت خانه ای برای خودش دارد. تصور می شود که فیلم داستانی جنایی پلیسی دارد و حتا فون تریه در سه تا از اپیزودها با شیطنت پلیس را وارد ماجرا می کند ولی حضور پلیس بیشتر حالت گول زنندگی تماشاگر است. چرا که پلیس هیچ کارکردی در داستان پیدا نمی کند و قصد فون تریه هم پیشبرد فیلمش به لایه هایی روانشناختی و هستی شناسانه می باشد. خانه ای که جک ساخت اثری هوشمندانه از نابغه ی فُرم در سینماست. کسی که هر اثرش، نگاه تازه ای به دنیا را پیش روی مخاطبان آثارش می گذارد. درهم تنیدگی مواردی چون معماری، شکار حیوانات، قتل های زنجیره ای، جنون گلن گولد در نواختن پیانو که قبلن به شکلی دیگر در نیمفومانیاک هم انجام داده بود نشان از اطلاعات و دانش او و از همه مهم تر برقراری ارتباط بین این موارد است. در این فیلم هم با ارجاع به کمدی الهی دانته آلگیری در فصل پایانی فیلم شخصیت وِرژ که همان وِرژیل است، جک را به سفری در دوزخ می برد. جک وِرژ را در اتاقی در سردخانه ای که اجساد را نگه داری می کند ملاقات می کند. اتاقی که هیچگاه جک نتوانسته بود در آن را باز کند. این نگاه ویژه و شگفت انگیز فون تریه به مرگ و دیدار وِرژ بسیار تامل برانگیز است. بی شک تاثیر نقاشی در آثار متاخر او آشکار است. فون تریه نقاشی قایق دانته اثر اوژن دولاکروا را در فصل پایانی فیلم بازسازی سینمایی می کند


سکانسی از فیلم خانه ایی که جَک ساخت به کارگردانی لارس فون تریه 
محصول سال 2018 ، این سکانس برگرفته از تابلوی قایق دانته اثر اوژن دولاکروا میباشد. فیلم ماجراهای فردی باهوش به نام "جَک" را در یک بازه زمانی ۱۲ ساله دنبال می‌کند و به معرفی قتل‌هایی می‌پردازد که در طول زمان جَک را به یک قاتل سریالی تبدیل کرد.
 اوژن دولاکروا این تابلو را در سال ۱۸۲۲ میلادی، با رنگ روغن بر روی بوم خلق کرد. از لحاظ سبک‌شناسی این اثر متعلق به دوران گذار از نئوکلاسیک به رمانتیک است. موضوع تابلو، برگرفته شده از کتاب کمدی الهی اثر دانته آلیگیری شاعر و نویسنده ایتالیایی است. راهنمای دانته در سفر خیالی به دوزخ و به همراه وی بر روی قایق، ویرژیل، شاعر ایتالیایی است که چند قرن پیش از دانته می‌زیسته‌ است













فیلم باید مانند ریگی در کفش درد ایجاد کند. هیچ دلیل دیگری برای سینما رفتن وجود ندارد. اگر آدم بخواهد چیز زیبایی را تجربه کند، برای این کار چیزهای دیگری هست مثل قایق سواری

ارزش‌های واقعی مستلزم رنج کشیدن هستند

در وجود هر آدمی مقدار زیادی قساوت نهفته، من فقط در فیلم‌ها آن‌ها را فاش می‌کنم، روسو می‌گوید انسان حیوانی بیمار است. و من هنوز آنقدر دچار خودبزرگ‌بینی نشده‌ام  که خودم را انسان ندانم. هنر باید انسان بودن را نشان بدهد. من به آن ایمان دارم

اساسا ما از هرج و مرج، نبود کنترل و مرگ می‌ترسیم، و این پایه و اساس همه چیز است

ممکن است هیچ حقیقتی که بشود برایش اشتیاق داشت وجود نداشته باشد، بلکه این خود اشتیاق داشتن است که حقیقت است. درست مانند درد که حقیقت است. ما درد را در درون حس می‌کنیم. این بخشی از واقعیت ماست



تمایلات جنسی، آن بخش از ما انسان‌هاست که بیشترین شباهت و نزدیکی را با طبیعت  دارد. و طبیعت یک جورهایی خطرناک است، بله، اگر شما طبیعت را در برابر تمدن بگذارید، طبیعت فقط یک تهدید است


اگر یک قادر متعال با طرح و برنامه‌ریزی قبلی، مکانی مانند این را آفریده بود(طبیعتی که داخل فیلم ضد مسیح به نمایش در می آید) که همه در اشتیاق زندگی هستند، ولی نود و نه درصد همه چیز در حال ویرانی و مرگ است، خب، پس این نمی توانست یک قادر متعال باشد. کل آن چیزی که اسمش طبیعت است به نظرم یک ایده‌ی شیطانی آمد و یک قادر متعالی هست که انسان ها را خلق می کند و سپس به آن ها می گوید که روزی خواهند مرد، این قادر متعال خیلی مهربان و دوست داشتنی نیست!


در شر تصاویر بیشتر است. شر خیلی بیشتر بر امر بصری استوار است، اما خیر چهره ندارد



هنر خوب در وضعیت دیکتاتوری خلق می شود

هر کلمه‌ای که از زبان پاک شود، آجر دیگری است که از دیوار دموکراسی برداشته شده‌است


شما در این دنیا بدون آزار دادن دیگری کار زیادی نمی‌توانید انجام دهید. هر زمان که نفسی می‌کشید، به ضرر کسی یا چیزی است. پس شما باید تصمیم بگیرید که چطور و به چه شکلی دیگران را آزار خواهید داد
من تقریبا موافق این قضیه‌ی تلاش کردن برای آزار ندادن دیگران هستم، این تصمیم را در مورد یک ماهی گرفتم. در موردشان ترحم‌برانگیز است؛ اگر یک ماهی را از آب بگیرم، فضای بیشتری را برای ماهی دیگری باز می‌کنیم، به گونه‌ای که خیلی خوشحال می‌شود که فضای بیشتری دارد. شما می‌توانید به شکل‌های مختلف منطقی‌اش کنید(توجیه منطقی آورید)، شاید ماهی‌ای که از آب گرفتم افسرده است و می‌خواهد به زندگی‌اش خاتمه دهد، و واقعا نتوانسته این کار را انجام دهد. ماهی بودن برای شما آسان نیست. من نخواهم دانست که یک ماهی "سالمون" بزرگ که از همه چیز بودنش خسته است چه می‌کند



احتمالا چیزهای خوب در هر دینی وجود دارد، مهم این است که شما چگونه به آن عمل می‌کنید، و من فهمیدم که زیباترین چیز این است که بتوان با یک دین زندگی کرد. نه فقط با نشان دادنش و رفتن به کلیسا و این چیزها، بلکه به کار بردن بعضی از این افکار در زندگی روزمره. فکر خوبیست؛ مشکل من در حال حاضر این است که _من به یک مرکز خدمات کاتولیک در ارتباط با یه سری کارهای دخترم رفتم _ و خیلی اذیت شدم به خاطر این که همه‌ی متون در مورد تواضع در ارتباط با خدا بود. این آزاردهنده است و من هنوزم به خاطر این اذیت می‌شوم. به فرض که متون توسط آدمیان نوشته‌شده‌اند نه خدا، باز هم خیلی آزاردهنده‌ است. من معنی اینکه شما باید نسبت به خدا متواضع باشید چون توسط او آفریده شده‌اید و او همه این ها را آفریده است را نمی‌فهمم 
شما می‌توانید نسبت به زندگی، نسبت به خلاقیت، و همه چیز متواضع باشید _و واقعا هستید_ اما نسبت به خدایی که کل این سیرک را خلق کرده است؟ قطعا(باید متواضع بود)، اما نباید خودتان را به خاک بمالید(بیچاره و ذلیل کنید) اما در خیلی از ادیان این کار را می‌کنند
چرا روی خاک در برابر این خدایان می‌خزید؟ من می‌توانم بفهمم که پادشاهان این پایین(زمین)، ممکن است از خزیدن مردم جلو‌ی خودشان لذت ببرند، اما اگر این خدا آنقدر بزرگ و عظیم است، نباید براش مهم باشد که من جلوی او تعظیم می‌کنم یا شب‌ها با خودم ور می‌روم
او حتی ذره‌ای هم نباید به این چیزها اهمیت دهد. مادامی که من کاری نکنم که به آفرینش او آسیب رسانم، مادامی که نکُشم(به قتل نرسانم) _مثلا بیش از حد ماهی صید نکنم_ البته که او با ماهی مشکلی ندارد، همانطور که آن را در انجیل می‌خورند. اما قضیه‌ی انداختن خودت روی زمین و فریاد زدنِ" تو خیلی بزرگی، تو خیلی بزرگی!" این کاملا غیر منطقی‌ست. اگر به آن باور داری، پس او در هر حال بزرگترین است. شما به یک برگ نگاه می‌کنید و متواضع خواهید شد _همه می‌شوند_ حتی آدم های سطح پایین. 
شما واقعا باید احمق باشید که نتوانید از همچین چیزی سپاس‌گزار باشید. یک برگ کوچک مثل نگاه کردن به ابدیت است. کاملا شگفت‌آور است! و شما مجبور نیستید هر روز در کلیسا بایستید، و اعلان کنید که یک گناهکار کوچولویید و ارزشی ندارید و او همه چیز است 
این آزار دهنده است، متاسفم، حتما منظورم را تا حالا رسانده‌ام

من بهترین فیلمساز جهان هستم
چون قرص پروزاک (قرص ضدافسردگی) مصرف می کنم، مشکلی با زندگی ندارم!


من هیتلر را درک می‌کنم! البته معتقدم کارهای اشتباهی کرد... ببینید بالاخره آدم خوبی نبود ولی درکش می‌کنم. حتی کمی با او همدردی می‌کنم. من دنبال جنگ جهانی نیستم. دشمن یهودیان هم نیستم، خیلی هم طرفدارشان هستم. البته نه خیلی!! از اسرائیل بدم می‌آید! چطوری این جمله را تمام کنم؟! خیلی خب، من نازی 
هستم!
💗❤❤❤




من هرگز به آمریکا نرفته‌ام اما یک تصویری از آن دارم...آمریکایی ها گاهی فراموش می کنند نماینده‌ی چه چیزی در جهان هستند
با کمایل میل حاضرم مبارزات انتخاباتی‌ای با عنوان آمریکای آزاد شروع کنم زیرا همین تازگی شاهد مبارزات انتخاباتی‌ای با عنوان عراق آزاد بودیم. می توانید به من برچسب کمونیست بودن بزنید اما من کمونیست نیستم. من می خواهم آمریکا را آزاد کنم چون از این جا مقدار زیادی گند و کثافت در آمریکا می‌بینم. شاید این طرز فکر من ناشی از روزنامه‌نگارانی است که دروغ می‌گویند. آمریکا همان چیزی نیست که باید باشد.

وقتی خیلی کوچک بودم یاد گرفتم که اگر قوی هستی باید عادل و خوب هم باشی و این چیزی نیست که در آمریکا پیدا می‌کنید. آمریکایی‌هایی را که خیلی خوب و از نزدیک می‌شناسم دوست دارم ولی این بیشتر تصویری است از سرزمینی که نمی‌شناسم ولی نسبت به آن حس دارم. فکر نمی‌کنم آمریکایی‌ها خبیث‌تر و پلیدتر از بقیه باشند ولی، در عین حال، خیلی هم بهتر از مردمان کشورهای شیطان‌صفتی که آقای بوش اینقدر درباره‌‌شان حرف زده نیستند. فکر می‌کنم مردم در همه جا کمابیش شبیه هم‌اند. چه چیزی می‌توانم درباره‌ی آمریکا بگویم؟ قدرت فساد می‌آورد. و این یک واقعیت است 
خب پس از آنجا که آن ها خیلی قدرتمند هستند، اشکالی ندارد کمی سر به سرشان بگذارید، چون آسیبی به امریکا نمی‌زند، درست می‌گویم؟

می‌توانم خودم را در آينه ببينم و با افتخار بگويم من تا به حال خودم را بی‌مقدار نکرده‌ام و در تمام طول اين سال‌ها، هيچ وقت به فاحشه‌گری هنری تن درنداده‌ام

🔹تارکوفسکی... "برای من او خداست!"؛ کسی‌که زبانی تازه و بدیع برای ذات فیلم ابداع کرده است، آن‌گونه که زندگی را به مثابه یک بازتاب، به مثابه یک رویا تسخیر می‌کند

من از یک خانواده کمونیست نودیست هستم. اجازه داشتم هرکاری بکنم ؛حتی والدینم اجازه می دادند به مدرسه نروم یا شراب بخورم،
بعد از چنین کودکی‌ای طبیعتا انسان به دنبال (محدودیت) در زندگی شخصی است!
زن‌ها مرا تسخیر خواهند کرد. قبل از شروع فیلم «داگویل»، بیورک به نیکول کیدمن نوشته بود که این نقش را قبول نکند چون من «روحش را می‌خورم». وقتی داستانی را می‌نویسم همیشه درباره خودم است و اطرافم شخصیت‌های زن هستند. اما درست قبل از شروع فیلم، نقش‌ها را برعکس می‌کنم و یک زن نقش اول می‌شود. این کارم به این خاطر است که هیچ مردی بعد گلایه نمی‌کند که چرا نقش مردها کم‌اهمیت است ولی تماشاگران زن از من انتقاد خواهند کرد که چرا تصویری کاریکاتوری از زن‌ها نشان داده‌ام. 

مدتى‌ست كه اعتيادم را به الكل و مواد مخدر ترک كرده‌ام. به همين دليل ديگر مطمئن نيستم كه بتوانم به فيلم‌سازى ادامه دهم، چون من براى خلاقيت، احتياج به وارد شدن به يک دنياى موازى دارم كه اين فقط با نوشيدن يک بطری وُدکا در روز ميسر می‌شد، حال كه نمى‌توانم از مشروبات الكلى استفاده كنم يا مواد مخدر بكشم ديگر خلاق نخواهم بود و اين باعث نگرانى‌ام است. من غير از فيلم "نیمفومانیاک" بقيه‌ى فيلم‌هايم را در حال مستى نوشته و كارگردانى كردم. نوشتن داگویل، ١٢ روز طول كشيد در صورتى كه در حالت هشيارى ١٨ ماه براى نوشتن آخرين فيلمم وقت گذاشتم
من یک تربیت فرهنگی رادیکال دارم؛ به من آموخته‌اند جلوی هر چیزی یک علامت سوال بگذارم. این زیر سوال بردن همه چیز، پایه و اساس سینمای مرا تشکیل می‌دهد
هنر و دموکراسی با هم جور در نمی‌آیند، آدم باید مثل یک بُز نَر لجوج باشد، مردم مجبور می‌شوند که خودشان را درگیر بازی کارگردان کنند. من همیشه از هنرپیشه‌ها خواهش می‌کنم که برایم داستانی از دوران کودکی‌شان تعریف نکنند. فیلم و تئاتر بازی قدرت است، نه روان‌درمانی
اساسا من از همه چیز در زندگی می ترسم به غیر از فیلمسازی
از نظر نمایشی دیدن هر نوع شکنجه‌ای در فیلم چه جسمی یا روحی فوق‌العاده است. الکساندر دوما به تمام نویسنده‌های آینده توصیه می‌کرد، قهرمان زن‌تان را عذاب بدهید، من هم فقط می‌توانم همین نصیحت را بکنم.
من تقریبا از هر چیزی که به زن‌ها ربط پیدا می‌کند می‌ترسم!
به نظرم تمایلات جنسی زنانه برای خود زنان هم ترسناک است.
اگر کسی بخواهد مرا بزند استقبال می‌کنم. باید اما هشدار بدهم که شاید از عمل او لذت هم ببرم. پس شاید تنبیه راه حل مناسبی برای تنفرتان از من نباشد .. پس بهتر است به چیز دیگری فکر کنید ..!!!
























Comments

Popular posts from this blog

Brian Patrick Carroll

Brian Patrick Carroll [born May 13, 1969] better known by his stage name Buckethead, is an American guitarist and multi-instrumentalist who has worked within many genres of music. He has released 104 studio albums, four special releases and one EP. He has performed on over 50 more albums by other artists. His music spans such diverse areas as progressive metal, funk, blues, jazz, bluegrass, ambient, and avant-garde music. Buckethead is famous for wearing a KFC bucket on his head, emblazoned with an orange bumper sticker reading FUNERAL in capital black block letters, and an expressionless plain white mask which, according to Buckethead, was inspired by his seeing Halloween 4: The Return of Michael Myers.at one point, he changed to a plain white bucket that no longer bore the KFC logo, but subsequently reverted to his trademark KFC bucket. He also incorporates nunchaku and robot dancing into his stage performances. As an instrumentalist, Buckethead has received critical acclai...

Carach Angren Biography

Carach Angren  is a symphonic black metal band from the Netherlands, formed by two members of the now-defunct bands Inger Indolia and Vaultage. They have three steady members with previously frequent guest appearances for the violin parts. Their style is characterized by prominent use of orchestral arrangements. All of their studio albums are concept albums with lyrics based on ghost stories and folk lore, such as Flying Dutchman. They set themselves apart from other symphonic black metal artists in showcasing songs often using multiple languages apart from English, such as French, German and Dutch, though every song does use English as a baseline and certain choruses or sections will make the transition. The name means "Iron i" in the Elvish language of Sindarin, and is the name of a fortified pass into North-Western Mordor in J. R. R. Tolkien's The Lord of the Rings.   VOCALIST      Dennis "Seregor" Droomers is a vocalist, guitar...

Sopor Aeternus

History 1989 – 1995 Sopor Aeternus & the Ensemble of Shadows was founded by Anna-Varney (then known as Varney) and Holger in 1989, and began as a Neue Deutsche Todeskunst musical project. The two had met in Frankfurt in a Goth club called Negativ, during one of Cantodea's rare outings into the public world.Cantodea and Holger worked together on a low budget in order to purchase musical equipment, and recorded three demo tapes: Es reiten die Toten so schnell..., Rufus and Till Time and Times Are Done. The three demos were recorded between 1989 and 1992, with Es reiten... being the only publicly released cassette. The demo tapes are collectively referred to as "Blut der Schwarzen Rose" (German: "Blood of the Black Rose")[or "The Undead-Trilogy". Shortly after the cassettes were produced, Holger left Sopor AeternusIn 1994, Varney signed with the DA label Apocalyptic Vision and released her first album, …Ich töte mich…. The album, like the demo tape...